جنگ دوازده روزۀ ژوئن ۲۰۲۵ برخلاف انتظار نتانیاهو و خوشبینی طرفداران ایرانی او به خیزش مردم و سرنگونی جمهوری اسلامی نینجامید. هنوز معلوم نیست نخست وزیر اسرائیل و فرماندهان نظامی آن کشور چه درسی از این جنگ گرفته اند، جنگی که کارشناسان اکنون با عنوان «جنگ ساختگی» از آن یاد میکنند. اصطلاح «جنگ ساختگی» را مورخان برای توصیف دورۀ هشت ماهۀ آغاز جنگ جهانی دوم به کار میبرند که در طی آن به رغم اعلان جنگ بریتانیا و فرانسه به آلمان، آن دو کشور جز چند حملۀ هوایی هیچگونه عملیات زمینیِ نظامی برضد آلمان انجام ندادند.
البته، در میان طرفداران ایرانی نتانیاهو کم نیستند کسانی که با شور و شوق چشم به راه موج دوم حملات نظامی اسرائیل به ایران باشند. پرسش این است که آیا مردم ایران این بار در زیر بمبهای اسرائیلی یا آمریکایی به پا خواهند خاست و جمهوری اسلامی را سرنگون خواهند کرد؟
تاریخ معاصرِ جهان آکنده ازنمونههایی است که مداخلۀ نظامی خارجی بیش از آنکه به تضعیف رژیمهای خودکامه بینجامد، به رشد و گسترش ملیگرایی در میان مردم انجامیده است یا مانند افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، مالی و جمهوری دموکراتیک کنگو زمینه ساز آشوب و خشونت و خودکامگی دو چندان شده است. دموکراسی را نمیتوان با بمباران زیرساختهای نظامی و اقتصادی یک کشور به مردم آن کشور زورآور کرد.
درسی که بسیاری از کارشناسان بیطرف جهان از جنگ دوازده روزۀ ژوئن ۲۰۲۵ گرفته اند این است که گزینۀ نظامی صلح پایدار به ارمغان نمیآورد. دموکراسی نظامی است که به آرامی و با بسیج تواناییهای داخلی یک کشور ساخته میشود. درست است که گزینۀ نظامی میتواند تهدید را مهار کند، اما هرگز آن را از میان نمیبرد. سایت خبری- تحلیلی تابناک، وابسته به جناحی از اصولگرایان جمهوری اسلامی، در مقاله ای که در ۱۶ فوریۀ ۲۰۲۵ یعنی چهار ماه پیش از حملۀ اسرائیل چاپ کرده، رخدادهایی را در فردای حمله به تأسیسات هستهای ایران پیشبینی کرده که کم و بیش همه درست از آب درآمده اند.
در آن مقاله گفته شده است که حمله به تأسیسات هستهای ایران احتمالاً برنامۀ هستهای کشور را برای چند ماه یا چند سال به عقب خواهد انداخت، اما همبستگی ملی ایرانیان را بیشتر خواهد کرد. تغییر دکترین هستهای ایران اتفاق محتوم دیگری است که در فردای حملۀ احتمالی به تأسیسات هستهای خواهد افتاد.
اتفاق محتمل بعدی، به نوشتۀ تابناک، خروج ایران از پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (اِن پی تی) خواهد بود. بیرون رفتن ایران از این معاهدۀ اتمی خبر داغ دیگری در فردای حملۀ احتمالی به تأسیسات هستهای ایران خواهد بود. زیرا عضویت در این پادمان هستهای دیگر معنا و مفهوم و فلسفۀ سابق خود را از دست خواهد داد.
«اندیشکدۀ مارس» که دهها کارشناس فرانسوی در آن فعالیت میکنند روز دوشنبه هفتم ژوئیه در مقالهای زیر عنوان «بمباران برای صلح» نوشت : با راه حل صرفاً نظامی احتمالاً میتوان زمان خرید، اما نمیتوان به خلع سلاح پایدار در جهانی ناپایدار (مانند خاورمیانه) که در آن، بازدارندگیِ هستهای تضمین نهایی امنیت شمرده میشود، دست یافت. در چنین جهانی، بازدارندگی هستهای جایگاه بینالمللی یک کشور را در مقام کشوری مسلح به سلاح هستهای (حتی به صورت نیمه رسمی یا دو فاکتو) تضمین میکند.
جمهوری اسلامی ایران سلاح هستهای یا توانایی دستیابی به آن را وسیلهای برای ایجاد تعادل در یک موازنۀ قدرت نامطلوب در منطقه میداند به ویژه در برابر اسرائیل که قدرت هستهای «دو فاکتو» اما اعلام نشده است. ساده دلی است اگر بر این گمان باشیم که در چنین شرایطی، جمهوری اسلامی بی هیچ تغییر واقعی در محیط امنیتی خود، از چنین ابزار استراتژیک قدرتمندی صرف نظر خواهد کرد.
به نوشتۀ اندیشکدۀ مارس، خلع سلاح جمهوری اسلامی ایران تنها در صورتی میتواند روی دهد که ما غربیها درک خود را از تهدید تغییر دهیم. اگر اسرائیل و کشورهای غربی میخواهند جمهوری اسلامی ایران روزی از توانایی هستهای نظامی خود چشم بپوشد، باید شرایط عینی برای آن ایجاد کنیم. باید تضمینهای امنیتی منطقهای به ایران بدهیم. باید آن کشور را در سازوکارهای همکاری اقتصادی و سیاسی ادغام کنیم. وگرنه، این وضع ادامه خواهد داشت.
نویسندگان مقالۀ «بمباران برای صلح» که بیشک هیچگونه همدلی با جمهوری اسلامی ندارند و تنها میکوشند واقعیت منطقه را چنان که هست توضیح دهند، مینویسند: تاریخ نشان میدهد که دانش حساسی مانند دانش هستهای را هنگامی که در یک کشور جایگیر شد، نمیتوان با کشتن دانشمندان هستهای آن کشور از میان برد. از سوی دیگر، شما ارادۀ سیاسی را نمیتوانید با بمب نابود کنید، بهویژه هنگامی که دستیابی به سلاح هستهای تبدیل به یک جاهطلبی استراتژیک شده باشد و در تخیل ملی ریشه دوانده باشد.
یادآوری یک مثال تاریخی از پایان قرن بیستم خالی از فایده نیست. آفریقای جنوبی دارای زرادخانۀ هستهای بود اما با ارادۀ آزاد خود تصمیم گرفت از این زرادخانه دست بکشد. چرا؟
آن کشور در سالهای دهۀ ۱۹۷۰ و دهۀ ۱۹۸۰ با همکاری پنهان خارجی بهویژه اسرائیل به توسعۀ یک برنامۀ هستهای نظامی پرداخت و در سال ۱۹۷۹ آزمایشی هستهای در اقیانوس اطلس جنوبی انجام داد. تا پایان دهۀ ۱۹۸۰ آفریقای جنوبی توانسته بود شش تا هفت بمب هستهای بسازد. با این حال، از آنها چشم پوشید. برچیدن داوطلبانۀ برنامۀ هستهای آن کشور کُنش تاریخی بیسابقهای بود و باید آن را بخشی از یک فرآیند گستردهتر داخلی، منطقهای و جهانی در نظر گرفت.
در آن کشور نظام آپارتاید پس از یک رشته مذاکرات دوجانبه و چندجانبه در سالهای ۱۹۹۰ و ۱۹۹۳ پایان یافت و دموکراسی چند نژادی جایگزین آن شد. در سال ۱۹۹۱ آن کشور «ان پی تی» (پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای) را تصویب کرد و به «آژانس بینالمللی انرژی اتمی» اجازه داد تا از تأسیسات اتمی پیشین آفریقای جنوبی بازرسی کند. این چشمپوشی از برنامۀ هستهای نه با زور و اجبار و نه از راه مداخلۀ نظامی بلکه داوطلبانه انجام گرفت.
برچیدن داوطلبانۀ برنامۀ هستهای نظامی در آفریقای جنوبی سرانجامِ یک دگرگونی استراتژیک در سطح بینالمللی نیز بود. با پایان جنگ سرد، شوروی از آفریقا بیرون رفت؛ روابط آفریقای جنوبی با کشورهای منطقه بهویژه با آنگولا عادی شد و غرب از فرآیند گذار سیاسی در آن کشور و به قدرت رسیدن «کنگرۀ ملی آفریقا» پشتیبانی واقعی و جدی کرد.
نمونۀ آفریقای جنوبی نشان میدهد که یک دولت میتواند سلاح هستهای را زمانی که داشتن آن را برای امنیتش حیاتی نمیداند یا با منافعش سازگار نمیبیند، کنار بگذارد. در زیر بمباران و تهدید بیامان هیچ دولتی از این سلاح بازدارنده دست نمیکشد.
جنگ دوازده روزه باید به ایرانیان هوادار جنگ نیز آموخته باشد که تغییر رژیم در ایران با حملۀ خارجی امکانپذیر نیست. تکلیف جمهوری اسلامی را سرانجام مردم ایران تعیین خواهند کرد. ایران کشوری تاریخی است و مردمانی که در آن زندگی میکنند حافظۀ تاریخی نیرومندی دارند و بعید است که بگذارند دیگران دربارۀ اکنون و آیندۀ آنان تصمیم بگیرند.