رواق / Ravaq

گرچه از آتش دل چون خم می در جوشم ۳۴۰

66 min • 26 juli 2025

«««««🍷می‌بهـا»»»»»

غزل نمره ۳۴۰

فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن


گرچه از آتش دل چون خم می در جوشم

مهر بر لب زده خون می‌خورم و خاموشم


قصد جان است طمع در لب جانان کردن

تو مرا بين که در اين کار به جان می‌کوشم


من کی آزاد شوم از غم دل چون هر دم

هندوی زلف بتی حلقه کند در گوشم


حاش لله که نيم معتقد طاعت خويش

اين قدر هست که گه گه قدحی می‌نوشم


هست اميدم که عليرغم عدو روز جزا

فيض عفوش ننهد بار گنه بر دوشم


پدرم روضه‌ی رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم


خرقه‌پوشی من از غايت دينداری نيست

پرده‌ای بر سر صد عيب نهان می‌پوشم


من که خواهم که ننوشم بجز از راوق خم

چه کنم گر سخن پير مغان ننيوشم


گر از اين دست زند مطرب مجلس ره عشق

شعر حافظ ببرد وقت سماع از هوشم



Support this podcast at — https://redcircle.com/ravaq/donations

Senaste avsnitt

Podcastbild

00:00 -00:00
00:00 -00:00