غزل نمره ۳۲۴
فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن
گر چه افتاد ز زلفش گرهی در کارم
همچنان چشم (امید) گشاد از کرمش میدارم
به (بر) طرب حمل مکن سرخی رويم که چو جام
خون دل عکس برون میدهد از رخسارم
پردهی مطربم از دست (به در) برون خواهد برد
آه اگر زان (آه از آن دم) که در اين پرده نباشد بارم
پاسبان حرم دل شدهام شب همه شب
تا در اين (خانه) پرده جز انديشهی او نگذارم
منم آن شاعر ساحر که به افسون سخن
از نی کلک همه قند و شکر میبارم
ديدهی بخت به افسانهی او شد در خواب
کو نسيمی ز عنايت که کند بيدارم؟
چون تو را در گذر ای* (باد) يار نمیيارم ديد
با که گويم که بگويد سخنی با يارم؟
(به صد امید نهادیم در این بادیه پای
ای دلیل دل گمگشته فرومگذارم)
دوش میگفت که حافظ همه روی است و ريا
بجز از خاک درش با که (بگو در کارم) بود بازارم؟
En liten tjänst av I'm With Friends. Finns även på engelska.