Sveriges mest populära poddar

مثنوی خوانی | Masnavi Khani

قسمت دویست و هفتاد و دوم ابیات 19264 تا 19364

60 min • 24 januari 2025

اشارت آمدن از غیب به شیخ کی این دو سال به فرمان ما بستدی و بدادی بعد ازین بده و مستان دست در زیر حصیر می‌کن کی آن را چون انبان بوهریره کردیم در حق تو هر چه خواهی بیابی تا یقین شود عالمیان را کی ورای این عالمیست کی خاک به کف گیری زر شود مرده درو آید زنده شود نحس اکبر در وی آید سعد اکبر شود کفر درو آید ایمان گردد زهر درو آید تریاق شود نه داخل این عالمست و نه خارج این عالم نه تحت و نه فوق نه متصل نه منفصل بی‌چون و بی چگونه هر دم ازو هزاران اثر و نمونه ظاهر می‌شود چنانک صنعت دست با صورت دست و غمزهٔ چشم با صورت چشم و فصاحت زبان با صورت زبان نه داخلست و نه خارج او نه متصل و نه منفصل والعاقل تکفیه الإشارة


===================

دانستن شیخ ضمیر سایل را بی گفتن و دانستن قدر وام وام‌داران بی گفتن کی نشان آن باشد کی اخرج به صفاتی الی خلقی

===================

حکایت مریدی کی شیخ از حرص و ضمیر او واقف شد او را نصیحت کرد به زبان و در ضمن نصیحت قوت توکل بخشیدش به امر حق

===================

حکایت آن گاو کی تنها در جزیره‌ای‌ست بزرگ، حق تعالی آن جزیرهٔ بزرگ را پر کند از نبات و ریاحین کی علفِ گاو باشد. تا به شب آن گاو همه را بخورَد و فربه شود چون کوه پاره‌ای. چون شب شود خوابش نبرَد از غصه و خوف کی همه صحرا را چریدم فردا چه خورم تا ازین غصه لاغر شود. هم‌چون خلال روز برخیزد همه صحرا را سبزتر و انبوه‌تر بیند از دی؛ باز بخورَد و فربه شود باز شبش همان غم بگیرد سالهاست کی او هم‌چنین می‌بیند و اعتماد نمی‌کند

=====================

صید کردن شیر آن خر را و تشنه شدن شیر از کوشش، رفت به چشمه تا آب خورد تا باز آمدنِ شیر جگربند و دل و گرده را روباه خورده بود کی لطیفترست، شیر طلب کرد دل و جگر نیافت از روبه پرسید کی کو دل و جگر؟ روبه گفت اگر او را دل و جگر بودی آنچنان سیاستی دیده بود آن روز و به هزار حیله جان برده؛ کی برِ تو باز آمدی؟ لوکنا نسمع او نعقل ماکنا فی اصحاب السعیر



Kategorier
Förekommer på
Podcastbild

00:00 -00:00
00:00 -00:00