دُن کیشوت 8/8 جلد اولنویسنده: سروانتس مترجم: محمد قاضی گوینده: ناصر زراعتیآلونسو کیشانو پنجاهساله و نه چندان ثروتمند، لاغر اندام و با صورت استخوانی، به همراه خواهرزادهاش، آنتونیا و خدمتکار بداخلاقش در روستای اسپانیایی لامانچا زندگی میکند. کیشانو در اغلب کارهایش مردی عملگراست. او نسبت به همردههایش در جامعه، کشیش روستا و طبقهٔ خدمتکاران مهربان است. کیشانو برای طبقهٔ حاکم احترام ویژهای قائل است و آنها را بدون چون و چرا از خود بالاتر میداند. او نه میلی به ثروت و مقام دارد و نه فقر آبرومندانهاش مایهٔ کجخلقیاش میشود.باارزشترین دارایی کیشانو که کتابخوان و اهل تفکر است، کتابهایش هستند. او تحت تأثیر کتابهایش، ابتدا به آیینها، ماجراها و قصههای شوالیهگری علاقهمند میشود و سپس به تدریج شیفتهٔ شوالیههای ماجراجویی میشود که دنبال مأموریتی شرافتمندانه و آرمانی هستند. اشتهای کیشانو به داستانهای شوالیهگری تشدید میشود و برای خرید کتابهای بیشتر زمینهایش را میفروشد. کتابها پشت سر هم قطار میشوند و او بیشتر از قبل خودش را غرق مطالعه میکند. به گفتهٔ سروانتس بر اثر مطالعهٔ زیاد و خواب کم، مغز دنکیشوت آب میرود و هوش و حواسش را از دست میدهد. رؤیای کیشانو این است که شوالیهای ماجراجو شود و سوار بر اسب و زره بر تن در دنیا ماجراجویی کند. با این هدف که تمام اشتباهات عالم را درست کند.پس از مدتی طولانی شیفتگیاش به آیین شوالیهگری او را وادار میکند تا دست به عمل بزند. کیشانو ملبس به زرهای زنگزده، بر اسبی لنگ سوار میشود تا به جستجوی ماجراهای شوالیهای برود. او که امیدوار است اشرافزادهای محترم به او لقبی اعطا کند، سرانجام به دست مسافرخانهداری که کیشانو را صاحب تیول میپندارد به دنکیشوت دِ لامانچا ملقب میشود. اسب لنگ و از پا افتادهاش هم به مقام رزینانته ارتقا پیدا میکند.اکنون دنکیشوت برای آغاز سفرش تنها به دو چیز احتیاج دارد؛ بانویی که دنکیشوت خودش را وقف او کند و یک خدمتکار. برای اولی، دنکیشوت نام دولسینیا دل توبوسا را برمیگزیند، بهیاد آلدونزا لورنزو، همان دختر روستایی که زمانی دلش را بردهاست…--- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.