هزارداستانHazardastan

560 پناهگاه✍️علی جولای

123 min • 26 juli 2021
داستان پناهگاه رازی را در خود مانند کودکی دارد که در کنار دریا با سنگ ریزه و صدفهای زیبا بازی می کند، اما بی خبر از آن که دریایی بس بزرگ و اقیانوسی بیکران در مقابل دیدگانمان وجود دارد که در اعماق آن اسرار بزرگ و شگفت انگیزی نهفته است.  فریبا، خانمِ خانه، به رابطه‌ی پنهانی مه‌لقا، خدمتکارش که از کودکی در خانه‌ی او پرورش یافته، با سهراب، یکی دیگر از خدمتکاران خانه، پی می‌برد و مه‌لقا را از ادامه‌ی ملاقات‌ها با سهراب در پناهگاه داخل باغ منع می‌کند.  ازطرفی سهراب، عشق پنهانش را به مه‌لقا ابراز می‌کند. فریبا از مه‌لقا می‌خواهد که سهراب را بعد از مدت‌ها به خانه دعوت کند. فریبا از سهراب می‌خواهد که مه‌لقا را فراموش کند. سهراب برخلاف اطاعات اوامر خانم در گذشته، حالا در مقابل او می‌ایستد.... آرام، دختر جوانی است که وارد این جمع می‌شود و به فریبا می‌فهماند از اقوام اوست. مه‌لقا از حضور آرام ناراحت است و به او حسادت می‌کند. فریبا به کمک مه‌لقا، خاطرات رازآمیزش را که سال‌ها پنهان بود، مکتوب می‌کند. در ادامه، سهراب و آرام با هم ملاقات می‌کنند و مه‌لقا از این ملاقات احساس شکست می‌کند. فریبا در خاطراتش، ماجرای بچه‌هایی را تعریف می‌کند که در زیرزمین خانه‌ی پدری‌اش زندانی شده بودند و بدون هویت به زندگی‌شان ادامه می‌دادند و توسط پدرش سربه نیست می‌شدند. سهراب از گذشته‌ی خودش در این خانه برای آرام صحبت می‌کند و پی به زخم اجدادی‌ای می‌برد که در فریبا و مه‌لقا هم وجود دارد. مه‌لقا هم با سرخوردگی و ناراحتی رابطه‌ی صمیمانه‌ای را بین سهراب و آرام حدس می‌زند.
نویسنده: علی جولای کارگردان: آشا محرابی  قالب: نمایشی--- Send in a voice message: https://podcasters.spotify.com/pod/show/hazardastan/message

Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

Senaste avsnitt

Podcastbild

00:00 -00:00
00:00 -00:00