همراه شو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب هفتصد و بیست و هشتم ۷۲۸
حکایت اردشیر و حیاتالنفوس
ملکزاده به گرمابه رفته تن بشست. چون بیرون آمد از جامههای کسروی در بر کرد و کمری زرین و مرصع به گونهگونه گوهرها در میان بست و دستار زرین و تاج مکلل بر سر نهاد. گونههایش سرخ و لبانش میگون بود و چشمانش غزالان همیفریبید. هزار دینار زر در جیب کرده به سوی باغ روان شد.
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو!
به روالهای ناروایی که هنوز از پسِ قرنها برقرار مانده بیندیش!
هزار و یک شب
ترجمهی عبداللطیف تسوجی تبریزی
قصّهگو #شهرزادفتوحی
تنظیم #مجتبی_میرسمیعی
باشد که قصّه، چترِ باران غصّهها شود
باشد که قصّه، صدفِ آرامشی باشد
در دریاهای توفانی این جهان
هنر و زندگی شهرزاد
بشنوید
🌀
https://www.youtube.com/playlist?list=PLPpgSsdZeHm0DKO5jWxbXXmC-FelHleB0
#هزارویکشب #هزار_و_یک_شب
Shahrzad Art&Life
مشتاق پیشنهاد و نقد و نظر شما هستم:
🌀🌀🌀
En liten tjänst av I'm With Friends. Finns även på engelska.