همراهشو
بنیوش
بنوش
بنوشان
شب ششصد و نود و پنجم ۶۹۵
حکایت ضمرة بن مغیره
حکایت اسحاق موصلی با شیطان
در آغاز رقعه ترک دعا کردم که اگر مرا دعا به اجابت میرسید تو از من جدا نمیشدی و اکنون مرا از تو تمنایی جز این نیست که در وقت گذشتن از این راه من از دهلیز به سوی تو نظری کنم که از آن نظر روان رفته به سوی من بازآید و از آن بزرگتر تمنای من این است که با دست خود خطی به من بنویسی که من آن خط را به دل، شبهای وصل گیرم ...
تصویر را تصور کن!
بینخطهای هر خبر و هر داستان را ببین و تصور کن و بشنو...
به روالهای ناروایی که هنوز از پسِ قرنها برقرار مانده بیندیش...
هزار و یک شب
ترجمهی عبداللطیف تسوجی تبریزی
قصّهگو #شهرزادفتوحی
تنظیم #مجتبی_میرسمیعی
باشد که قصّه، چترِ باران غصّهها شود
باشد که قصّه، صدفِ آرامشی باشد
در دریاهای توفانی این جهان
هنر و زندگی شهرزاد
در یوتیوب از ابتدای داستان بشنوید
https://www.youtube.com/playlist?list=PLPpgSsdZeHm0DKO5jWxbXXmC-FelHleB0
#هزارویکشب #هزار_و_یک_شب
Shahrzad Art&Life
مشتاق پیشنهاد و نقد و نظر شما هستم:
🕯️
En liten tjänst av I'm With Friends. Finns även på engelska.